قسمت هشتم مصاحبه با سردار پريشاني
خیلیها معتقدند نسلی که انقلاب و جنگ را با صلابت و افتخار پشت سرگذاشت نسل خیلی خاصی بود و میگویند آنها دیگر دستنیافتنی هستند. نظر شما چیست؟ به عقیده شما جوانان امروز چگونه میتوانند از آن عزیزان الگو بگیرند؟ انقلاب اسلامی موجب شد افق جدیدی فراسوی نگاه انسانهای متحد گذاشته شود. هدف انقلاباسلامی تشکیل جامعهای بر مبنای عدالت و قسط بود؛ یعنی همان هدف انبیا و پیامبران، لذا جنگ به عنوان آخرین راهکار برای سرنگونی این افق جدید و این تفکر نوین اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در دستور کار معاندان و دشمنان انقلاب اسلامی قرار گرفت. جنگ، تحمیل شده به عرصهای بود که در آن تمام هنر خود را به نمایش گذاشت و باعث شد انقلاب اسلامی به اهداف خود نزدیکتر شود. زیرا در آن شرایط بود که از انسانهای چسبیده به خاک آدمهایی شناخته شدند که فقط با رسیدن به لقای خدا آرام میگرفتند و برای این منظور دست و پای خود را نه فقط با اختیار بلکه با گریه و التماس هدیه میکردند. تصویر هشت ساله جنگ در طول تاریخ اعم از تاریخ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی ایران چه قبل از ظهور اسلام و چه بعد از آن، میتواند چنین نسل و انسانهای شایسته و متعالی را در خود به نمایش بگذارد. بنابر فرموده امام امت(ره) چنین نسلی در دوران صدراسلام هم وجود نداشته است. در یک تجزیه و تحلیل میتوان بیان کرد که چنین نسلی با چنین خصوصیات اعجابانگیزی در طول تاریخ دیگر تکرارشدنی نخواهد بود و مایة تأسف است که جامعه انقلابی ما پس از دهه اول انقلاب اسلامی، پایان جنگ تحمیلی و پس از ارتحال امام خمینی(ره) همه آن ارزشها و اصول تبیین شده توسطه معمار انقلاب را به ورطه فراموشی سپردند. بهویژه با روی کار آمدن جناحهای عافیتطلب و دنیازده اقدام به تخریب چهرة مبارک همة عناصر مومن، انقلابی و جان فدا نمودند. این واپسگرایی تا آنجا پیش رفت که نام مقدس شهیدانی را که بر روی در و دیوار شهر مزین شده بود پاکسازی کردند! یادمان نرود سخنان حکیمانه حضرت امام خمینی(ره) را که فرمود: «خانواده شهدا این مشعل داران راه اولیا، تا همه تاریخ افتخار روشنایی طریق الی الله را بر عهده گرفتند». بله، این چنین نسلی دستیافتنی نخواهد بود. شاید به گواه تاریخ، جامعه ایران چنین عرصهای را دوباره نخواهد دید. اما در رابطه با اینکه جوانان امروز نسل سوم و چهارم انقلاب چگونه میتوانند از آنان الگو بگیرند باید گفت که مسئولین، مقامات و بعضاً فرماندهان جنگ پس از پایان جنگ باید اقدامات جدی در رابطه با تدوین و تشریح ناگفتهها و اسرار باقیمانده در جعبه سیاه جنگ را میکردند و با صرف هزینه، اقدام به ثبت وقایع جنگ در ستون درسی مقاطع تحصیلی اعم از ابتدایی، راهنمایی، دبیرستان و حتی دانشگاه میکردند؛ یعنی اینکه پس از پایان جنگ قلم نویسندگان، شعر شاعران، فیلم فیلمسازان، کتاب نویسندگان و دیگر اقشار روشنفکر دینی و معتمد اگر منصفانه اقدام به آگاه کردن ذهن نسل دوم و سوم میکرد، چه بسا میشد از این همه ریزش در جامعه بهویژه در نسل جوان جلوگیری کرد. هر چند پس از ده سال از پایان جنگ، راهاندازی سازمانی راهیان نور و برقراری کنگرههای پاسداشت از سرداران دیگر شهیدان در سطح ملی، استانی، شهرستانی، روستایی و حتی در دیگر اقشار جامعه از جمله کنگرههای بزرگداشت روحانیون در جنگ... گامی در جهت ترویج فرهنگ دفاع مقدس است. اما به جرئت میتوان گفت اثرات آنچنان مفیدی در نسل جوان ما بهوجود نیاورده. هر چند حضرت امام خمینی(ره) فرمودند: جنگ ما کمک به فتح افغانستان را به دنبال داشت، جنگ ما کمک به فتح فلسطین را به دنبال داشت، جنگ بیداری مردم پاکستان و هندوستان را بهدنبال داشت، ما در جنگ برای یک لحظه هم نادم و پشیمان نمیباشیم. بههر حال میتوان چنین بیان کرد که اثرات جنگ بنابر فرموده امام(ره) منجر به فتح دلها در همه نقاط دنیا بوده و بنابر فرموده مقام معظم رهبری، جنگ دانشگاهی است که سالها میتوان از آن بهرهبرداری کرد. اما امروز میتوان ادعا کرد که این اثرات در درون جامعه اسلامی ما در هالهای از ابهام فرو رفته و این همان خواسته مخالفان و معاندان انقلاب اسلامی است. در یک کلام باید گفت هنوز هم دیر نشده و میتوان از این صحنه ده ساله اول انقلاب بهویژه جنگ، برداشتهای خوب و سازندهای داشته باشیم و با این روند نسلهای آینده را نسبت به این مقوله آگاهتر و روشنتر کنیم.
قسمت هفتم مصاحبه با سردار پريشاني
آیا خاطرهای از شهیدان بزرگوار حسن درویش و بهروزی در ذهن دارید؟
روز دوم عملیات فتحالمبین همة اهداف تیپ 17 قم به تصرف نیروهای رزمنده درآمده بود و تنها یک تپهای به نام تپه 107 در منطقه روستای مشلش در اختیار دشمن قرار داشت که دائم از نیروهای خودی تلفات میگرفت و مسلط بر همة منطقه بود. یک ناراحتی و استرس عجیب بین فرماندهان بهوجود آمده بود. این در حالی بود که یگانها به همة اهداف خود رسیده بودند. برای یک لحظه به اتفاق شهید حسن درویش در سنگر فرماندهی به فکر فرو رفتیم که چه باید کرد. در همان شرایط نابسامان به شهید درویش پیشنهاد دادم که الان ساعت دوازده ظهر است پنج الی شش ساعت تا غروب آفتاب وقت باقی مانده است بیا به سنگر فرمانده تیپ 2 لشکر 77 پیاده (سرهنگ ناصری) برویم و جلسهای فوری با ایشان بگذاریم. البته تیپ 17 قم با تیپ 2 لشکر 77 پیاده ادغام بود و با هماهنگیهایی که در قرارگاه فجر صورت گرفته بود هدایت عملیات بر عهدة فرمانده تیپ سپاه بود و معاون عملیات فرمانده تیپ 2 لشکر 77 گذاشته شده بود. بههمین صورت در گردانهای ادغامی، فرماندهی گردان بر عهده سپاه بود و معاونت گردان بر عهده فرمانده گردان ارتش گذاشته شده بود. از جناب سرهنگ ناصری یک گروهان تانک درخواست کردیم. با اصرار من و برادر حسن درویش بالاخره ایشان پذیرفت که گروهان تانک وارد عمل شود اما به شرط اینکه فرماندهی گروهان بر عهده سرگرد کمانگری1 باشد. قبول کردیم. از آنجایی که سرگرد کمانگری افسر انقلابی و مومن بود با آغوش باز با درخواست ما مبنی بر حرکت گروهان تانک در روز موافقت کرد. من به اتفاق سرگرد کمانگری و سردار حسن درویش در نفربر فرماندهی ام123 با گروهان تانک (تعداد شش دستگاه تانک ام 47) ساعت سه بعد از ظهر با آتش سنگین و در اصل در حالت آتش و حرکت، حمله را آغاز کردیم. برادر درویش روی نفربر ایستاده بود و عملیات زرهی را هدایت میکرد. بالاخره با یورش تانکها، روحیه رزمندگان چند برابر شد و دشمن وقتی غرش تانکها را با آتش سنگین مشاهده کرد تصمیم گرفت که دست از مقاومت بردارد. ساعت پنج بعد از ظهر تپه 107 به تصرف نیروهای خودی درآمد. پس از تصرف در حدود یکصد و پنجاه نفر روی تپه مقاومت میکردند که آنها هم سرانجام به اسارت نیروهای خودی درآمدند. میتوان گفت با این عملیات کوچک تصرف ارتفاع 107 یعنی آخرین موضع دشمن در عملیات فتحالمبین در منطقه شوش هم سقوط کرد؛ البته باید اذعان کنم که سرگرد کمانگری افسر عملیات تیپ2 از لشکر 77 پیاده بود که در حقیقت با رشادت ایشان عملیات به پایان رسید.
مورد دیگر هم مربوط میشود به خاطرهای از شهید بهروزی. صبح روز دوم عملیات فتحالمبین حوالی ساعت هشت صبح برای هماهنگی و سرکشی از طرف شهید حسن درویش به سمت سنگر فرماندهی شهید بهروزی در پایین تپه 103 و 104 رفتم. آتش توپخانه دشمن سنگین بود. وقتی به قله تپه 103 رسیدم شهید بهروزی را پیدا کردم. او با روحیه بالا در حال هدایت نیروها روی تپه 104 بود و فقط از مقاومت دشمن بر روی تپه 107 ناراحت بود. او را به پایین تپه آوردم. شروع به صحبت کردیم. با اصرار، ایشان را به عقب بردم و بهوسیله موتور سیکلت جهت دادن گزارش به مقر فرماندهی تیپ به روستای زعن رفتیم. در راه بازگشت از خط میبایست از داخل شیاری به عرض دو متر به سمت عقب حرکت میکردیم که دیدیم تعدادی شهید و زخمی در داخل شیار آماده انتقال به عقب هستند. با تدبیر شهید بهروزی با تعدادی موتور سیکلت که متعلق به برادران اطلاعات ـ عملیات بود مجروحین سطحی به عقب منتقل شدند و آمبولانس فقط به انتقال شهدا پرداخت.
در داخل شیار در حال حرکت به سمت عقب یک لحظه یک دستگاه پاترل رنجور خارجی مدل بالا در حال حرکت به سمت خط بود. خیلی عجیب بود. ماشین خارجی مدل بالا آن هم در فاصله پانصد متری خط؟! اگر به همین منوال به حرکتش ادامه میداد چه بسا دشمن ظنین میشد که در این خودرو فرماندهان جنگ نشستهاند برای و بازدید به خط میآیند و به سرعت آن را با گلوله توپ خمپارهانداز یا آرپیجی 11 منهدم میکردند. با این اتفاق راه آمبولانس حاوی شهدا نیز بسته میشد چون عرض شیار فقط دو متر بود و عملاً تنها یک ماشین میتوانست از آن عبور کند. شهید بهروزی تا ماشین را دید با عصبانیت پیاده شد و به سرعت به سمت راننده پاترول رفت و به او گفت: کجا میروی؟ اینجا چه میخواهی؟ چرا بدون اجازه وارد منطقه شدی؟ همة آنها که شش نفر میشدند لباس شخصی بودند. راننده پاترول با لهجه تهرانی گفت: برادر میخواهیم برویم سایت!
سردار شهید بهروزی به آنها گفت: اینجا هنوز سقوط نکرده و دشمن مقاومت میکند و راه رادار از این طرف نیست. اصرار راننده و سرنشینان ماشین باعث عصبانیت شهید بهروزی شد. من هم صحنه را که میدیدم پیش خودم احتمال درگیری دادم و شهید بهروزی را به آرامش دعوت کردم. همه اینها در حالی بود که آتش شدید توپخانه دشمن هم سرازیر شده بود. در یک لحظه بین سرنشینان ماشین، چهره دکتر ولایتی وزیر امور خارجه وقت پدیدار شد که رو به شهید بهروزی میگفت: خسته نباشی برادر!
شهید بهروزی تا چهره دکتر ولایتی را دید، یک دفعه آرام و خوشحال شد و شروع بهاحوالپرسی کرد و سریع دستور داد خودروی حامل وزیر امور خارجه را به عقب منتقل کنند، تا خدای نکرده برای ایشان مشکلی پیش نیاید.
قسمت ششم مصاحبه با سردار پريشاني
به همراه تیپ امام حسن(ع) در چه عملیات هایی حضور داشتید؟
جنگ پس از تأسیس تیپ 15 امام حسن(ع) دچار یک تغییر و تحول غیرمنتظره شد. پس از شکست ارتش عراق در عملیاتهای بزرگ ثامنالائمه، عملیات فتحالمبین، طریقالقدس الی بیتالمقدس و اساساً جمهوری اسلامی در منطقة جنوب به همة اهداف نظامی خود دست یافت و پیکر ارتش عراق دچار یک فروپاشی بزرگ شد. در این راستا فرماندهان ارتش عراق یک استراتژی جدید به نام «دفاع مطلق در زمین» را در دستور کار خود قرار دادند. اولین جرقه این تاکتیک هم در عملیات رمضان زده شد که منجر به عدم الفتح نیروهای خودی شد. به همین خاطر، بین فرماندهان ارتش و سپاه سر انتخاب منطقه نبرد آینده اختلافاتی بهوجود آمد. سپاه پاسداران انقلاب اسلامی مصرانه نظر به انجام عملیات در منطقه شیب نیسان یا همان منطقه چزابه تا فکه را داشت؛ اما برادران ارتش اعتقاد به انجام عملیات در منطقه شرهانی و زبیدات داشتند و لذا قرار بر این شد که سپاه بهطور مستقل طرحریزی عملیات را انجام دهد و ارتش هم جداگانه در منطقهای دیگر عملیات کند. یادمان نرود این مقطع از جنگ در مرحله چهارم میباشد یعنی همان مرحله تنبیه متجاوز و تعقیب آن که در این راستا اولین عملیات ما در منطقه شرق بصره (رمضان) با عدم فتح روبرو شد. دومین عملیات این چنینی ما در منطقه چزابه تا فکه بود، یعنی عملیات والفجر مقدماتی که سپاه بطور جداگانه میبایست انجام میداد. با این اوضاع و احوال تصمیم از طریق فرماندهی محترم کل گرفته شد. قرارگاهی به نام قدس مسئولیت طرحریزی عملیات بین پاسگاه رشیدیه تا پاسگاه کرامه را بر عهده داشت و یگانهای عمل کننده در مرحله اول عملیات، تیپ 8 نجف اشرف، تیپ 7 ولی عصر(عج) و تیپ 15 امام حسن مجتبی(ع) را وارد عمل کردند. ساعت یازده هفتم بهمن ماه 1361 اولین نبرد تیپ امام حسن مجتبی(ع) به فرماندهی سردار شهید حسن درویش به نام والفجر مقدماتی آغاز شد؛ اما به دلیل شرایط سخت منطقه بهویژه وجود یک کانال هشت متری اول و یک کانال سی متری دوم جلوی خطوط پدافندی، عبور یگانها با مشکل مواجه شد. نکته قابل توجه هم این بود که دشمن از کلیه اهداف ما در این منطقه آگاه شده بود و اصل غافلگیری به طور کلی در این عملیات از بین رفته بود. حوالی ساعت دوازده، هفتم بهمن ماه یعنی دو ساعت پس از شروع عملیات که یگانها در داخل کانالگیر کردهبودند، تنها تدبیر سردار شهید احمد کاظمی بر دشمن فائق آمد. وقتی به اتفاق شهید حسن درویش به سراغ او رفتیم تا بتوانیم گردانها را از معبر او بگذرانیم دیدیم که او سه نفربر را به داخل کانال سی متری انداخته و روی آنها هم خاک ریخته بود و به این ترتیب کانال سی متری را پر کرده بود.
تنها یگانی که توانست خطوط دشمن را شکسته و با تانک و نفربر در عمق دشمن نفوذ کند، تیپ 8 نجف اشرف بود. تدبیر شهید حسن درویش این بود که از معابر تیپ 8 نجف اشرف استفاده کنیم که البته زمان این اجازه را به یگانها نداد و برابر تصمیم فرماندهی عملیات (برادر رضایی) یگانها عقبنشینی کردند. خلاصه تیپ 15 امام حسن(ع) در عملیات والفجر مقدماتی با دادن تلفات سنگین مجبور به عقبنشینی شد. پس از پایان اولین عملیات، تیپ، مسئولیت پدافند از منطقه را به مدت سه ماه برعهده گرفت و این پدافند از منطقه باعث شد سازمان تیپ مستحکم و قوی شود و بقیه سازمان تیپ به پادگان در سایت چهار انتقال یافت.
ابتدای سال 1362 با تدبیر فرماندهی کل سپاه که بر اساس تجربه و تحلیل کارشناسان جنگ انجام و ابلاغ شده بود، یگانهای رزمی پیاده به یگانهای آبی، خاکی تبدیل شد دلیل این کار هم این بود که ارتش بعث عراق همة راهکارهای نفوذ نیروهای ایرانی در مناطق مختلف از جمله شلمچه، کوشک، طلائیه، چزابه و فکه را با احداث میادین مین و سیمخاردار بطور کلی بسته بود و با احداث خاکریزها و کانالهای متعدد یک دفاع همه جانبه را به اجرا گذاشته بود. تنها مناطقی که مورد توجه ارتش عراق واقع نشد اول حاشیه رودخانه اروندرود و دوم منطقه هورالهویزه بود که اساساً ورود ایرانیان را از این منطقه مردود میدانستند به همین جهت فرامین فرماندهی کل به اجرا در آمد و تیپ 15 امام حسن(ع) تبدیل به یگان آبیـخاکی شد. با همفکری برادر حسن درویش سه منطقه برای آموزش انتخاب شد: منطقه1) آبادان، برای آموزش غواصی و سکانی
2) منطقه سد علی کلهّ، برای آموزش قایق و آموزش غواصی
3) منطقه پشت سد دز برای آموزش غواصی.
با این روند، آموزش 45 روزه به پایان رسید. اولین واحد تیپ که به یگان آبی ـ خاکی تبدیل شده بود مأموریت شناسایی عوامل اروندرود از مقابل نهر ابوچمبه تا نهر قاسمیه را جهت شناسایی به تیپ واگذار کردند که با
بهکارگیری دو واحد مستقل از اطلاعات ـ عملیات یک واحد از تیپ در حاشیه غرب رودخانه اروند در مقابل شهر فاو اقدام به عبور با قایق کانو از رودخانه اروند میکرد و یک واحد هم مأموریت شناسایی اسکله العمیه را برعهده داشتند که الحمدالله فرامین مأموریت شناسایی با تدبیر فرماندهان تیپ، بسیار موفقیتآمیز صورت گرفت؛ اما بهدلایلی ادامه کار موقتاً تعطیل شد. شروع مأموریت شناسایی تیپ 15 از حاشیه رودخانه اروندرود، آن هم شناسایی روی آب با قایق کانو، بسیار سخت و دشوار بود که مقدمهای شد برای انجام عملیات شناسایی زیر آب، آن هم با لباس غواصی در سال 1364 برای انجام عملیات بهیاد ماندنی والفجر هشت که در کارنامه سپاه تا سالیان سال خواهد درخشید.
قسمت پنجم مصاحبه با سردار پريشاني
چرا از همة نقاط ایران اسلامی افرادی در تیپ 15 امام حسن(ع) حضور داشتند؟ در حالی که خود آن استانها، تیپ و لشکر خاصی داشتند؟ به نظر شما دلیل حضور آنها در تیپ چه بود؟
همانطور که بیان شد چون شالوده تیپ 15 امام حسن(ع) از نیروها و کادر رزمندگان جبهه شوش تعیین شده بود لذا تدبیر فرماندهی محترم تیپ بر این بود که از تجربیات فرماندهان محور شوش بهویژه فرماندهانی که در عملیات پیروزمند فتحالمبین حضور فعال داشتند، استفاده کنند. به همین صورت سازمان تیپ، بسیار قوی بسته شد. فرماندهان محورها شامل سردار نهاوندی (تهران)، سردار نوری (خرمآباد)، سردار شهید بهروزی (بهبهان)، سردار گودرز نوری (شوش)، سردار سرتیپ سپاه سرخه، سردار شهید مرتضی روحیان (ملایر)، سردار سرتیپ دو پاسدار رحمت حسنزاده (شوش) در چهار چوب بودند که تیپ حضور فعال داشتند. یکی از مهمترین عواملی که تیپ توانست از تمام شهرهای مختلف رزمنده داشته باشد، رابطه عاطفی عجیبی بود که بین نیروهای رزمنده در آن یک سال بهوجود آمده بود و عامل این پیوند را هم میتوان اخلاق بسیار حسنه و شایستة فرماندهی تیپ 15 امام حسن(ع) سردار شهید حسن درویش دانست. این به لحاظ سابقة خوب و با صلابت شهید درویشی بود که برادرانی دیگر از نقاط مختلف را به سمت تیپ 15 گسیل داشت. نکته قابل تعمق دیگر اینکه زمانی که تیپ تشکیل شد هنوز چنین یگانی در سطح کشور راهاندازی نشده بود، لذا زمانی که سازمان تیپهای مستقل به لشکر تبدیل شد و سازمان رزم توسعه وسیعی کرد، دیگر جابجایی نیروها از بیرون استانها به داخل یگانهای دیگر استانها مشکل شد. به تدریج ساختار روزهای ابتدایی جنگ با شهید شدن یا مجروح شدن پرسنل، تبدیل به یک ساختار جدید شد. به همین منوال در پایان 1362 آخرین پیوندها و روابط عاطفی که بین نیروهای ابتدایی جنگ بود از صحنة میادین جنگ خارج و جریان نقل و انتقال و جابجایی نیروها تبدیل به یک سازماندهی جدید و منسجم شد.
قسمت چهارم مصاحبه با سردار پريشاني
رزمندگان تیپ 15 امام حسن(ع) عموماً از چه شهرستانهایی بودند؟
همانطور که در ابتدای بحث اشاره کردیم در روزهای آغاز جنگ بهدلیل پراکندگی گسترده و عدم تمرکز نیروها و همچنین نبود سازمان و تشکیلات خاص که بتواند نیروها را سازماندهی کند، اغلب اعزامها به منطقه یا بهصورت انفرادی صورت میگرفت یا بهصورت گروههای چهل الی پنجاه نفره. همانطوری که میدانید یکی از محورهای هجوم ارتش بعث عراق، حمله به شهر شوش و تصرف ارتفاعات میشداغ تحت عنوان تاکتیک تأمین جناح راست یگانهای ارتش عراق در محور جبهة دزفول در نظر گرفته شده بود که در این راستا عراق به اهداف خود نرسید یعنی لشکر یک مکانیزه ارتش عراق مسئولیت تصرف شهر شوش و تأمین جناح دزفول را بر عهده داشت اما در زمانی که تیپ 27 مکانیزه از لشکر دشمن در حال عبور از رودخانه کرخه از طریق گدار رفائیه بودند نیروهای رزمنده شوش به فرماندهی سردار شهید حسن درویش نفربرهای دشمن را که وسط رودخانه کرخه در حال رسیدن به ساحل شرقی رودخانه بودند، شکار و منهدم کردند و توانستند با مقاومت جانانه یگانهای دشمن را وادار به عقبنشینی کنند. با این اوصاف نیروهای رزمنده سپاه شوش با مقاومت خود باعث شدند که دشمن از ساحل غربی رودخانه کرخه عقبنشینی و به فاصله صد متری از ساحل اقدام به پدافند کند. دشمن از فاصله دو کیلومتری شهر شوش به زمین فرو رفت. آهسته آهسته آوازة جبهه شوش در سراسر ایران به گوش جوانان انقلابی و مومن رسید و ناخودآگاه به صورت انفرادی تعدادی از رزمندگان خود را به شهر رساندند و کم کم جبهه و محور شوش راهاندازی شد.
در این راستا فرماندهی عملیات جنوب، سردار سرلشکر صفوی، با اقدامی آگاهانه به منظور سازماندهی و راهاندازی تشکیلات دفاعی مناسب، برادر عزیزمان شهید دکتر بقایی را به فرماندهی سپاه و جبهه شوش انتخاب کرد. با حضور شهید بقایی در منطقه شوش، به صورت تدریجی اعزام نیرو هم از طریق ستاد عملیات جنوب آغاز شد. این اعزام هم بهصورت انفرادی و هم بهصورت گروهی صورت میگرفت؛ البته قابل ذکر است اغلب اعزامهای انفرادی بیشتر شامل فرماندهان محور و فرماندهان نظامی بود، ولی اعزامهای گروهی در دستههای چهل نفره و پنجاه نفره از شهرهای مختلف از جمله شهرهای بابل، آمل، نجفآباد، شهرکرد، بهبهان و شوش صورت میگرفت. با تدبیر و هدایت فرماندهی جبهه شوش توسط شهید دکتر بقایی اولین گروه از نیروها به سمت ساحل غربی رودخانه اعزام شدند، در فاصلة پنجاه متری دشمن در شیار زعن موضع پدافندی را اشغال کردند و کم کم با دستور شهید مجید بقایی بقیه امکانات از رودخانه عبور داده شد و به ساحل غربی رودخانه منتقل شدند. بنابراین با یک سیر آهسته توسط قایق نیروها و امکانات به آن سوی رودخانه انتقال یافت.
در این میان با سازماندهی و گسترش خطوط پدافندی که جبهه شوش به خود گرفت، اعزامها به صورت ماهی یک بار صورت میگرفت. در ابتدای کار با حضور نیروهای شهر نجفآباد به فرماندهی شهید استاد میرزا و به دنبال آن حضور نیروهای شهرکرد به فرماندهی شهید ترکی و حضور نیروهای شهرستان بهبهان به فرماندهی شهیدان بهروزی، شمایلی و همچنین حضور فرماندهانی از شهرستان اصفهان به نام شهید قوچانی، شهید احمد کریمی و شهید مرتضی روحیان از شهرستان ملایر و دیگر عزیزان که نام آنها در خاطرم نمانده است، عملیات فتحالمبین در فروردین 1361 شروع و پیروزی بزرگی نصیب رزمندگان اسلام شد. قبل از عملیات فتحالمبین تیپ 17 قم به فرماندهی سردار شهید حسن درویش تأسیس شده بود و برادران بزرگواری همچون سردار حشمت حسنزاده، حسن سرخه، رحمت کربلاییزاده، گودرز نوری، شهید شمایلی، شهید بهروزی و شهید خداداد اندامی در ساختار تیپ مسئولیت داشتند؛ اما بعد از عملیات رمضان در مهرماه 1361 تیپ 15 امام حسن(ع) در منطقه هشت سپاه تأسیس شد که فرماندهی آن بر عهدة سردار شهید حسن درویش نهاده شد و کلاً سپاه منطقه هشت به دلیل انبوه گردانهای رزمی و عدم ظرفیت تیپ7 ولیعصر(عج) دزفول کلیه گردانهای استان لرستان و سه گردان از استان خوزستان که در مجموع شش گردان رزمی پیاده را شامل میشد، به سازمان رزم تیپ 15 امام حسن(ع) واگذار شد.