شب هنگام بعد از سپري كردن روزي گرم و خسته كننده از فعاليتهاي روزانه در سكونت گاه شبانه به روي كاناپه لم داده بودم ، به نقطه اي خيره خيره نگاه ميكردم ، صداي زنگ تلفن همراه رشته افكارم را پاره كرد ، فرمانده دلها از آنطرف سيم خبر داد كه دوستان گردهم مي آيند . تيتر و ليد خبر را در ذهنم مرور كردم
تيتر : جلسه مجمع رزمندگان تيپ امام حسن (ع) برگزار شد
ليد : گردهمايي رزمندگان تيپ 15امام حسن (ع) مقيم تهران در تاريخ 17/06/90 در تهران برگزار مي شود.
راستش بعد از شندين خبر ، ديگر صداي فرمانده را نمي شنيدم . همچنان گوش مي دادم ولي تنها پژواك خنده هاي مليح همرزمان بود كه پرده گوش را نوازش مي داد ، چهره هاي دوست داشتني يشان يكايك جلوي چشمانم رژه مي رفتند . خنكاي نسيم اين خبر در گرماگرم تابستان هجوم شعله هاي آتش فصل گرم را تا رسيدن بهار ديدار در روز هفدهم شهريور بي اثر ميكند . و مي دانستم نفس هاي گرم نازنين دوستان سرماي زمستان پيش رو را قابل تحمل مي كند . پس تا رسيدن روز موعد لحظه شماري ميكنيم و تابستان را به عشق فتح خاكريزهاي محبت دوستان سپري مي كنم .
بالاخانه مسجدي در محله اي از شهري كه شايد خيلي ها حتي نامش را نشيده بودند . خواستگاه مردان ملكوتي شد ، كه براي پرواز شان سكوي هاي آسماني تيپ 15 امام حسن (ع) را انتخاب كردنند. اينجا كانون عاشقان است .
ادامه مطلب...
خنده هايتان فرمان گردآمدن فرشتگان را صادر ميكرد تا ببينندبهترين آفريدگان معبودشان چگونه در اوج پرواز بر بال فرشتگان حك ميكنند سرورخود را
بهیاد و برای سردار شهید رسول زیودار فرمانده دلاور گردان تیپ امام حسن(ع) و لشکر هفت ولیعصر(عج)
زمانی که در تیپ امام حسن مجتبی(ع) خدمت میکردم، دوستان باصفای خرمآبادیام از روزهای درگیری مردم آن دیار با رژیم شاه در خرمآباد برایم میگفتند. یک روز وقتی یکی از همان دوستان در حال تعریف خاطره بود، رسول زیوردار از جلوی ما گذشت. سلام و علیکی کرد و قدری سربهسر همشهریاش گذاشت و رفت. رسول را میشناختم. فرماندة گردان بود.
ادامه مطلب...
ياز ديشب به تو انديشيدم
با خودم مي گفتم ، تو چه عاشق بودي
تو كه با اين هم درد
تو كه با اين هم رنج
باز در فكر شقايق بودي