شاید یک از اهداف اصلی گردهمایی هایی از این جنس و همچنین راه اندازی کاروانهای راهیان نور ، که در ایام اسفند و نوروز هر سال جهت بازدید از مناطق عملیاتی غرب و جنوب به راه می افتند ، جدای از تجدید خاطر برای دلاور مردان دفاع مقدس و گرمیداشت یاد و خاطر همرزمان شهیدشان که نفس به نفس در چند قدمی آنها به خاک افتادند ، تا آسمانی شوند . پیوند نسل ها ی بعد از جنگ با نسلی که لباس های خاکی بر تن کردنند . راست قامت ایستادنند و ایستاده جان دادند ، تا آینده گان این مرز و بوم سرافراز بایستند . در گردهمایی سال جاری فرزند 7 یا 8 ساله یکی از دلاوران آن دوران ما را همراهی می کرد . معصومیت همراه با شیرین زبانی همسفر کوچکمان در جای خود دیدنی و شنیدنی بود . ولی آنچه ما را واداشت که مطلب حاضر را پست کنیم تکه کاغذی بود که مبین کوچلو در آخرین روز سفر نشانم داد . مبین تمام احساس و مشاهدات خود را در قالب جمله ای کوچک که روح بزرگی را با خود یدک می کشید بر لوح سفید کاغذ حک کرد بود . بغض فشرده ای تمام وجودم را لرزاند ، شایسته دیدم عین مطلب را در معرض قضاوت همگان قرار دهم . لطفاً آن را با احساس کودکانه بخوانید .
نظرات شما عزیزان: